aramesh

aramesh

ارامش
aramesh

aramesh

ارامش

گاهی گاهی..


گاهی....

گاهی دلت بهانه هایی میگیرد که خودت انگشت به دهان می مانی...

گاهی دلتنگی هایی داری که فقط باید فریادشان بزنی اما "سکوت"میکنی ...

گاهی پشیمانی از کرده و ناکرده ات ...

گاهی دلت نمی خواهد دیروز را بیاد آوری ..

                                                

گاهی چقدر دلت برای یک خیال راحت تنگ میشود ....

گاهی دلگیری شاید از خودت .....

چ دوران خوبی داشتیم ؛

وقتی اول به خدا اشاره می کردیم و بعد صحبت می کردیم

 دوران دانش آموزی...

گاهی گمان میکنی ولی نمیشود،گاهی نمی شود که نمی شود.


گاهی هزاردوره دعای بی اجابت است،گاهی نگفته قرعه به نام تومیشود.


گاهی گدای گدایی وبخت یارنیست .


زن هر چقدر هم که بزرگ شود؛

همسر شود؛

مادر شود؛
مادربزرگ شود...
درونش هنوز هم "دختری" کوچک چشم انتظار است؛
انتظار می کشد برای لوس شدن،
محبت دیدن،
دستی می خواهد برای نوازش،
و چشمی برای ستایش...
مهم نیست چند ساله شدی؛
زن که باشی،
دنیای درونت همیشه صورتی ست.


خانه از بویِ بهار و  پَرِ پروانه پُر است

به گمانم گره از روسریت وا کردی...

تو لیست خرید برای همسرم نوشته بودم: یک و نیم کیلو سبزی خوردن.
همسرم آمد. بدوبدو خریدها را گذاشت خانه و رفت که به کارش برسد. وسایل را که باز میکردم سبزی ها را دیدم. یک و نیم کیلو نبود. از این بسته های کوچک آماده سوپری بود که مهمانی من را جواب نمی داد. حسابی جا خوردم! چرا اینطوری گرفته خب؟! بعد با خودم حرف زدم که بی خیال کمتر میگذارم سر سفره. سلفون رویش را که باز کردم بوی سبزی پلاسیده آمد. بعله. تره ها پلاسیده بود و آب زردش از سوراخ سلفون نایلون خرید را هم خیس کرده بود. در بهت و عصبانیت ماندم. از دست همسری که همه خریدهایش اینطوری است. به جای یک و نیم کیلو میرود سبزی سوپری میخرد و بوی پلاسیدگی اش را که نمی فهمد، از شکل سبزی ها هم متوجه نمی شود!! یک لحظه خواستم همان جا گوشی تلفن را بردارم زنگ بزنم به همسر که حالا وسط این کارها من از کجا بروم سبزی خوردن بخرم؟!ویک دعوای بزرگ راه بیاندازم.
.
بعد بی خیال شدم. توی ذهنم کمی جیغ و داد کردم و بعد همان طور که با خودم همه نمونه های خریدهای مشابه این را مرور میکردم ، فکر کردم: شب که آمد یک تذکر درست وحسابی میدهم.
بعد به خودم گفتم: خوب شد زنگ نزدی! شب که آمد هم نرم تر صحبت کن. رفتم سراغ بقیه کارها و نیم ساعت بعد به این نتیجه رسیدم که اصلا اتفاق مهمی نیفتاده. ارزش ندارد همسرم را به خاطرش سرزنش کنم. ارزش ندارد غرغر کنم. ارزش ندارد درباره اش صحبت کنم حالا! مگر چه شده؟! یک خرید اشتباهی. همین.
دم غروب، همین منی که میخواست گوشی تلفن را بردارد و آسمان و زمین را به هم بریزد که چرا سبزی پلاسیده خریدی؟؟؟ آرام گفتم :
راستی ها سبزی هاش پلاسیده بود. یادمون باشه از این به بعد خواستیم سبزی سوپری بخریم فقط تاریخ اون روز باشه.
تمام.
همسرم هم در ادامه گفت: آره عزیزم میخواستم از سبزی فروشی بخرم، بعد گفتم تو امروز خیلی کار داری وخسته ﻣﻴﺸﻲ، دیگه نخواد سبزی هم پاک کنی.
آن شب سر سفره سبزی خوردن نگذاشتم و هیچ اتفاق عجیب و غریبی هم نیفتاد. مکث را تمرین کردم....وﺑﻪ همسرم عاشقانه تر نگاه میکردم.وفهمیدم اگراونموقع زنگ میزدم امکان داشت روزقشنگم تبدیل بشه به یک هفته قهر.
ربطی نداره متاهلی یا مجرد
مکث را تمرین کن
.

بیاین با هم بخندیم...

.

.

.

.

به تموم بدبختیامون

هه

فقط همین کاروخوب بلد شدم

روزی از کوچه پس کوچه های پایین شهر میگذشتم،چشمم به مردی با لباس و کفشهای گرانقیمت افتاد که به دیواری خیره شده بود و میگریست.نزدیکش شدم و به نقطه ای که خیره شده بود با دقت نگاه کردم نوشته شده بود "این هم میگذرد"
.علت را پرسیدم، گفت این دست خط من است.چند سال پیش در این نقطه هیزم میفروختم حال صاحب چندین کارخانه ام.پرسیدم چرا بعد چند سال برگشتی؟گفت آمدم تا بازبنویسم این هم میگذرد.
دردهایت را دورت نچین که دیوارشوند،
زیرپایت بچین که پله شوند…
هیچوقت نگران فردایت نباش،
خدای دیروز و امروزت،فرداهم هست…
ما اولین دفعه است که تجربه بندگی داریم ولى اوقرنهاست که خداست. .

وقتی باران میبارد



یکی باید باشد که به تو زنگ بزند و بگوید چترت را برده ای ؟
یکی که نگرانت باشد حتی نگران اینکه زیر باران به این لطیفی خیس شوی … یکی باید باشد که دست بکشد توی سرت و آب ها را کنار بزند …
اما چند وقتیست که باران دارد می بارد و کسی به من نگفته چترت را برده ای ؟ و کسی نبوده که دست بکشد توی موهایم …
اصلا همه ی اینها بهانه ایست که وقتی باران می بارد یکبار دیگر یاد تو بیفتم

تمنا

ﺧــٌــﺪﺍﯾــــــﺍ !!

ﺁﻏﻮﺷـَــﺕ ﺭﺍ ﺍِﻣﺸﺐ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﯿﺪَﻫـــــﯽ ؟

ﺑﺮﺍﯼ ﮔﻔﺘﻦ !

ﭼﯿــــﺰﯼ ﻧـَــﺪﺍﺭﻡ ..

ﺍﻣـــﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻨﻔﺘﻦ ِ ﺣﺮﻓﻬـــــﺎﯼ ﺗﻮ ؛

ﮔﻮﺵ ﺑﺴﯿــــــﺎﺭ . . .

ﻣﯽ ﺷـَــﻮﺩ ﻣﻦ ﺑﻐـــﺾ ﻛﻨــَــﻡ ؟

ﺗﻮ ﺑﮕـــﻮﯾﯽ :

ﻣﮕﺮ ﺧﺪﺍﯾﺖ ﻧﺒﺎﺷــَــﺪ  ﻛﻪ ﺗﻮ ﺍﯾﻨﮕــــﻮﻧــﻩ ﺑﻐﺾ

ﻛﻨــــﯽ . . . ؟

ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻣـَــﻥ ﺑﮕﻮﯾـــَــﻡ " ﺧـﺪﺍﯾـــــﺎ"

ﺗﻮ ﺑﮕـــﻮﯾﯽ :

ﺟﺎﻥ ِ ﺩﻟـــﻡ . . ! .

ﻣﯽ ﺷـــﻮﺩ ﺑﯿـــﺎﯾﯽ ؟

ﺗﻤﻨــــﺎ ﻣﯿﻜﻨـــَـﻢ................

تمنا........

تا حالا شده اونقدر  خسته باشید که حتی نتونید بخوابید؟

تا حالا شده هیچ حسی نداشته باشید؟ خنثی خنثی؟

تا حالا شده دلتون بخواد پر از هیاهو بشید ولی آروم بمونید؟

تا حالا شده ندونید چی می خوایید ولی کلی چیز تو ذهنتون باشه؟

تا حالا شده غمباد بگیرید ولی بخندید؟

تا حالا شده از یکی رو عاشقانه بخواین ولی پیشتون نباشه؟

تا حالا شده ...

اصلا ولش کن.

من دلم  آرامشی به عمق یک خواب کودکانه می خواهد! که البته این جز در آغوش خدا میسر نیست!

خدایا مرابخواه

یادم باشد فقط مهم اینست که خدا مرا میبیند و از من انتظار بیش از اینها را دارد

مابقی دیگر مهم نیستند...

خدا که با من باشد دیگر مهم نیست همه ی عالم روبروی من باشد!

خدایا می خواهمت مرا بخواه!

زندگی، چیزی جز مبارزه میان عاطفه و عقل نیست. مارک تواین

مخاطب خاص

ازم دلخور نشو

وقتی از دستم ناراحت میشی ،چندین برابر  از خودم دلخور میشم

دوست داشتن زیباست

پرسید چون دوستم داری بهم نیاز داری ؟
یا چون بهم نیاز داری دوستم داری ؟
بهش گفتم :
چون دوستت دارم بی نیاز ترینم

وقتی کسی را دوست داری
فکر کردن به او باعث شادی و آرامشتان می شود
وقتی کسی را دوست داری
در کنار او که هستی ، احساس آرامش می کنی
وقتی کسی را دوست داری
با شنیدن صدایش ضربان قلب خود را در سینه حس می کنی
وقتی کسی را دوست داری
زمانی که در کنارش راه می روی احساس غرور می کنی
وقتی کسی را دوست داری
تحمل دوری اش برایت سخت و دشوار است
وقتی کسی را دوست داری
شادی اش برات زیباترین منظره دنیا وناراحتی اش سنگین ترین غم دنیاست
وقتی کسی را دوست داری
حتی تصور بدون او بودن برات سخت و دشوار است
وقتی کسی را دوست داری
شیرین ترین لحظات عمرت لحظاتی است که با او میگذرانی
وقتی کسی را دوست داری
حاضرید برای خوشحالی اش دست به هر کاری بزنی
وقتی کسی را دوست داری
هر چیزی را که متعلق به اوست هم دوست داری
وقتی کسی را دوست داری
در مواقعی که به بن بست میرسی، با صحبت کردن با او به آرامش میرسی
وقتی کسی را دوست داری
برای دیدن مجددش لحظه شماری می کنی
وقتی کسی را دوست داری
حاضری از خواسته های خود برای راحتی او بگذری
وقتی کسی را دوست داری
به علایق او بیشتر از علایق خود اهمیت می دهی
وقتی کسی را دوست داری
حاضری به هر جایی بروی فقط او در کنارت باشه
وقتی کسی را دوست داری
ناخود آگاه برایش احترام خاصی قائل هستی
وقتی کسی را دوست داری
تحمل سختی ها برایت آسان و دلخوشی های زندگیت فراوان می شود
وقتی کسی را دوست داری
او برای شما زیباترین و بهترین خواهد بود
وقتی کسی را دوست داری
به همه چیز امیدوارانه می نگری و رسیدن به آرزوهایت را آسان می بینی
وقتی کسی را دوست داری
با موفقیت و محبوبیت او شاد و احساس سربلندی می کنی
وقتی کسی را دوست داری
دیگه واژه تنهایی برات بی معناست
وقتی کسی را دوست داری آرزوهایت آرزوهای اوست
به راستی دوست داشتن چه زیباست ؟

تورامیخواهم

ﺩﻟﻢ تو ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ، ﺗﺎ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺁﺭﺍﻡ ﻭ آﺭﺍﻡ ﮔﻮﺵ ﮐﻨﻢ ﺑﻪ ﺻﺪﺍﯼ قلب تو.
ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻢ ﺩﺭ ﻫﻮﺍﯼ ﻧﻔﺲ ﻫﺎﯾﺖ،
ﻭ ﻋﺎﺷﻖ ﺗﺮ ﺷﻮﻡ.
ﻭ ﻧﻔﺲ ﻫﺎﯾﻢ ﺑﻪ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﺑﯿﻔﺘﻨﺪﻭ ﺑﯿﻘﺮﺍﺭ ﺗﺮ ﺷﻮﻡ...
ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﺎﺯ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﯽ ﻭ ﻣﻦ....

خدایا .....

تنهام


چه حس قشنگیه وقتی میشی محرم دل یکی

یکی که بهش اعتماد داری

بهت اعتماد داره

از دلتنگی هاش برات میگه

از دلتنگی هات براش میگی

آروم میشه

آروم میشی

حسی که هیچ وقت به تنفر تبدیل نمیشه


:)

چیزی در سخن من نیست
جز دوستت دارم هایی
که واژه نیستند
مثل دم در پی بازدم
زندگی من را رقم می زنند

کوچک باش وعاشق

پرسیدم .... ،
چطور ، بهتر زندگی کنم ؟
با کمی مکث جواب داد :
گذشته ات را بدون هیچ تأسفی بپذیر ،
با اعتماد ، زمان حالت را بگذران ،
و بدون ترس برای آینده آماده شو .
ایمان را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز .
شک هایت را باور نکن ،
وهیچگاه به باورهایت شک نکن .
زندگی شگفت انگیز است ، در صورتیکه بدانی چطور زندگی کنی .
پرسیدم ،
آخر .... ،
و او بدون اینکه متوجه سؤالم شود ، ادامه داد :
مهم این نیست که قشنگ باشی ... ،
قشنگ این است که مهم باشی ! حتی برای یک نفر .
کوچک باش و عاشق ... که عشق ، خود میداند آئین بزرگ کردنت را ..
بگذارعشق خاصیت تو باشد ، نه رابطه خاص تو با کسی .
موفقیت پیش رفتن است نه به نقطه ی پایان رسیدن
 

توکه باشی



باران یا برف … چه فرقی میکند ؟
تو که باشی ، هوا که هیچ ؛ زندگی خوب است …

ذهنم پرازتو و خالی از دیگران است  اماکنارم خالی ازتو وپرازدیگران است!!..

 

من بودم  تو ویک عالمه حرف وترازویی که سهم توراازشعرهایم نشان میداد!

 

     کاش بودی ومی فهمیدی وقت دلتنگی یک آهچقدروزن دارد!... 

چون شعرِ پنهان در گلویی دوستت دارم

در قالب هر آرزویی دوستت دارم

 

دیگر گواه عاشقی‌، این اشک‌ها هم نیست

با این‌ همه دوری‌ دوستت دارم

 

آن چشم‌های تو همیشه راست می‌گویند

دیگر نمی‌خواهد بگویی دوستت دارم

 

دیوار هم عاشق شده، آهسته آهسته

ای قابِ عکس روبرویی، دوستت دارم

 

می‌خواستم از تو بگویم، بغض‌ امّا بغض  ... !

این‌بار هم بی‌گفتگویی دوستت دارم

 

خدایا کمکم کن. تنهام نزار. بهم صبر بده امید بده

ایمانی راسخ بده. تحمل بده

خدایا میخوام دوستم باشی دوستت باشم.