aramesh

aramesh

ارامش
aramesh

aramesh

ارامش

بخاطر بسپار

درسته حرفات. بالاترین و بهترین عشق ، عشق به خداست

اما همون خدا  عشق بین دونفر یا به قولی عشق زمینی رو توی وجود آدم قرار داده

پس این  عشق لازمه

لازم بوده وهست وگرنه خدا اونو توی وجود ادما و دلها نمیزاشت

مهم اینه ادم غرق این عشق زمینی نشه

از اون بالایی غافل نشه

عشقی که در راستای عشق به خدا باشه خوبه

باعث کمال میشه

بخاطر بسپارهمیشه

بخاطر بسپار

بخاطر بسپار من همیشه کنارتم وکنارت می مونم

تحت هرشرایطی، هر شرایطی

چون میخوام

من تصمیم خودم رو گرفتم ,روزهاست ک گرفتم

(الی 94/6/3)


دوستت دارم‌ها را نگه می‌داری برای روز مبادا،
دلم تنگ شده‌ها را، عاشقتم‌ها را…

این‌ جمله‌ها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمی‌کنی!
باید آدمش پیدا شود!


باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا، از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد!




برگرفته از جملات دکتر شریعتی

خدای من

 خدای من و تو میگه :

صبر داشته باش و راضی به مصلحت من باش چون اون چیزی رو که من از پشت سر میبینم تو نمیبینی..


میگه با امید زندگی کن که من همیشه به امیدت پاسخ مثبت میدم هر چند که مدتی طول بکشه

عاشقی که عشق خود را بپوشاند و تا هنگام مرگ پاکدامنی ورزد شهید است؟


رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ می فرماید: «عاشقی که عشق خود را بپوشاند و تا هنگام مرگ پاکدامنی ورزد شهید است.» (منتخب میزان الحکمه،ح ۳۳۸۴)

 منظور از این عشق چه نوع عشقی است؟ و منظور از پاکدامنی ورزیدن چیست؟ تفسیرحدیث چیست؟

*مرجان سرخ*


پاسخ:

زیاده روی در محبت و علاقه را عشق نامند. و در فرهنگ پارسی بدان شیفتگی و دل دادگی گویند. عشق در فرهنگ دین اسلام بر دو گونه می باشد، یک گونه را عشق ممدوح و پسندیده نامند و آن شیفتگی بر خداوند و اولیاء الهی و همه خوبان عالم است. و دیگری عشق جسمانی و ناپسند می باشد. مراد از عشق جسمانی، عشقی است که سرچشمه آن، خواسته های نفسانی باشد. عشق جسمانی در بیشتر موارد با یک نگاه و یک سخن و ... آغاز می شود و مایه دل دادگی بیننده، نسبت به معشوق می گردد. در همین راستا امام علی ـ علیه السلام ـ می فرمایند:

«ربّ صبابة غرست من لحظة. بسا (نهال) شیفتگی که با یک نگاه (در دل) کاشته شده است.» (۱) از این رو در اسلام تأکید فراوانی شده است تا انسان پاکدامنی ورزد و چشمانش را از هرزه گردی حفظ کند.

زدست دیده و دل هر دو فریاد                         هر آنچه دیده بیند دل کند یاد

بسازم خنجری نیشش زپولاد              زنم بر دیده تا دل گردد آزاد

مفضل بن عمر گوید: از امام صادق ـ علیه السلام ـ درباره عشق پرسیدم فرمود: «دل هایی از یاد خدا تهی شد، پس خداوند دوستی جز خود را به آن نوشاند)).(۲)

شیفته زیبا رویان زمینی شدن آن هم نه بر اساس این که این زن یا مرد دارای فضایل اخلاقی است بلکه چون هوس بازانه به آن نگاه کرده مایه بیماری دل می شود و بر خلاف سایر بیماری ها، بیماری عشق زمینی، هیچ پاداشی برایش داده نمی شود. امام علی ـ علیه السلام ـ در این باره می فرماید: «عشق، بیماری است که نه پاداشی دارد و نه جایگزینی».(۳)

بیماری عشق، عقل را زایل می کند و رفتار آدمی و گفتار عاشق را همچون دیوانگان می گرداند، همان گونه که خداوند داستان عشق زلیخا به یوسف و شیفته شدن زنان مصر، در قرآن ترسیم می کند.

زنانی در شهر گفتند: «زن عزیز، ازغلام خودکام خواسته و شیفته او شده است، ما او را در گمراهی آشکاری می بینیم. پس چون مکرشان را شنید، سراغشان فرستاد و محفلی برایشان فراهم آورد و به هر یک، کاردی داد و (به یوسف) گفت: بر آنان درآی، پس چون او را دیدند، بزرگش شمردند و دست خویش ببریدند و گفتند: منزه است خدا، این بشر نیست، این جز فرشته ای بزرگوار نیست.» (۴)

آنچه که مایه شیفتگی زلیخا شده بود، زیبایی زمینی یوسف ـ علیه السلام ـ بود و سرچشمه آن خواسته های شهوانی وی بود و نیز زیبایی او بود که زنان مصر را چنان شیفته خود کرد که درد چاقو را حسّ نکردند.

عشق زمینی، زلیخا را دیوانه کرده بود و به گونه ای رفتار می کرد که دیگران گمان می بردند که او مجنون است. امام باقر ـ علیه السلام ـ در تفسیر این عبارت از آیه «قد شغفها حبّا» می فرماید: «قد حجبها حبّة عن النّاس فلا تعقل غیره . عشق آن زن را از مردم، محبوب ساخت و در نتیجه جز به یوسف نمی اندیشید.» (۵)

امام علی ـ علیه السلام ـ می فرماید: «هر که عاشق چیزی شود، دیده اش را نابینا و دلش را بیمار می کند، در نتیجه: او با چشمی نادرست می نگردد و با گوشی ناشنوا می شنود، شهوت ها پرده خردش را دریده و دنیا دلش را میرانده و جانش شیفته آن شده است، پس او بنده دنیا و کسی است که از آن، بهره ای دارد و به هر جا رفت، او نیز می رود و به هر سو روی آورد، او نیز روی می آورد، در پی فرمان باز دارنده خدایی، باز نمی ایستد و با هیچ پند دهنده ای، از او پند نمی گیرد، حال آن که خود کسانی را که مرگ، بی خبر گرفتارشان ساخته است، می بیند.» (۶(

بنابراین وقتی آدمی با نگاهی ناخواسته، دل داده زیبا رویی می گردد، بایستی لباس تقوا بر تن کند و به کارزار جهاد اکبر برود و با مخالفت با شهوات و لذات نفسانی، بینی نفس را بر زمین بمالد، و عشق خود را از دیگران پنهان کند، نه بر زبان آورد و نه در رفتارش نشان دهد، و با شکیبایی در انتظار رهایی دل، روزگار به سر کند و با توبه به درگاه الهی، دل به خدا سپارد. در همین راستا پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرمود: «بهترین های امت من کسانی هستند که چون خداوند به برخی از بلاءها دچارشان کند، پاکدامنی ورزند، گفتند: کدام بلا؟ فرمود: عشق».(۷)

در این کلام نورانی، عشق، بلیه ای است که اگر با پاکدامنی همراه گردد، عاشق را جزء بهترین های مسلمانان گرداند. و همین عشق است که در حدیث مورد پرسش، آمده. اگر چه عشق زمینی است، ولی ناخواسته است و آزمونی است از سوی خدا و مراد از پاکدامنی آن است که، چشم خود را از نگاه به معشوق، باز دارد، و در آنجا که معشوق حضور دارد، نرود از اندیشیدن درباره معشوق، خودداری کند و با خواسته های نفس مخالفت کند. اگر چنین پاکدامنی را با عشق همراه کند، و با این حال بمیرد، او حکم شهید را دارد. زیرا در کارزار جهاد اکبر کشته شده است و چنین شهیدی، شهید اکبر خواهد بود.

نتیجه: عشق مذموم، عشقی است که سر چشمه آن، خواسته های شهوانی می باشد، که در بیشتر موارد با یک نگاه مسموم شیطانی وووآغاز می گردد. و کسی که دچار شود، بسان دیوانگان رفتار کند. راه پیش گیری آن است که چشمان خود را از هرزه گردی باز دارد و اگر ناخواسته مبتلای بدان شد، جهاد اکبر و پاکدامنی را پیشه خود گرداند و دل و جان به خدا بسپارد. و یادآوری این نکته ضروری است که این گونه روایات نمی گوید انسان عاشق همسرش نشود بلکه مراد عشق های هوسبازانه است.

پاورقی:

۱. غررالحکم، ۵۳۱۴.

۲. شیخ صدوق، علل الشرایع، نجف اشرف، المطبعة الحیدریة، ۱۳۸۶ق، ج۱، ص۱۳۹، ح۱.

۳. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قم، داراحیاء الکتب العربیة، منشورات مکتبة آیت الله العظمی المرعشی النجفی، ج۲۰، ص۲۶۰، ح۴۶.

۴. یوسف : ۳۰ و ۳۱.

۵. القمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، مصحح سید طیب الجزائری، قم، موسسه دارالکتاب، چاپ سوم، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص۳۵۷.

۶. محمد عبده، نهج البلاغه، بیروت، دارالمعرفة، ج۱، ص۲۱۱.

۷. المتقی الهندی، کنزالعمال، تحقیق الشیخ بکری حیانی، الشیخ صفوة السقا، بیروت، موسسه الرسالة، ج۳، ص۳۷۳، ح۷۰۰۱.

منبع: نرم افزار پاسخ - مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات

لحظه ها
تنها مهاجرانی هستند که
هرگز باز نخواهند گشت
هرگز !

غم مخور

دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور .


همـــــه ی مـــا...

همـــــه ی مـــا...

فقط حسرت بی پایــــان یک اتفـــــاق ساده ایــــم
...


که جهــــــان را،


بی جهــت،


یک جــــــور عجیبـــی
!!!


جـــــــدی گرفتــــــــــه ایم


دلتنگت  میشم

              

دلتنگت میشم

دوستت دارم

بیش از انچه تصور کنی

عشق دلیل نمی خواد

یک بار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود، ازش پرسید  
 
چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟  

دلیلشو نمیدونم ...اما واقعا"‌دوست دارم  

تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان کنی... پس چطور دوستم داری؟  

چطور میتونی بگی عاشقمی؟  

من جدا"دلیلشو نمیدونم، اما میتونم ثابت کنم. 
ثابت کنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی  

باشه.. باشه!!! میگم... چون تو خوشگلی،  

صدات گرم و خواستنیه،  

همیشه بهم اهمیت میدی،  

دوست داشتنی هستی،  

با ملاحظه هستی،  

بخاطر لبخندت،  

دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد  
 
متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناکی کرد و به حالت کما رفت  
 
پسر نامه ای رو کنارش گذاشت با این مضمون  

عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا که نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟ 
نه ! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم

 
گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت کردن هات دوست دارم اما حالا که نمیتونی برام اونجوری باشی، پس منم نمیتونم دوست داشته باشم  

گفتم واسه لبخندات، برای حرکاتت عاشقتم  

اما حالا نه میتونی بخندی نه حرکت کنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم  

اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره

عشق دلیل میخواد؟  

نه!معلومه که نه!!  
 
پس من هنوز هم عاشقتم  

عشق واقعی هیچوقت نمی میره  

این هوس است که کمتر و کمتر میشه و از بین میره  
 
"عشق خام و ناقص میگه:"من دوست دارم چون بهت نیاز دارم  
 
"ولی عشق کامل و پخته میگه:"بهت نیاز دارم چون دوست دارم  

"سرنوشت تعیین میکنه که چه شخصی تو زندگیت وارد بشه، اما قلب حکم می کنه که چه شخصی در قلبت بمونه

دوست داشتن

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

خدایا تو بهترین امانتداری

پس من عزیزترین فرد رو به تو می سپارم

مراقبش باش

  هنگامی که افسرده ای بدان جایی در اعماق وجودت حضور “خدا” را فراموش کرده ای !

دوست داشتن یعنی

چه احساس قشنگی داری وقتی فرسنگها فاصله ست بین تو و اون ولی از نفس بهت نزدیکتره از نفس بهش نزدیکتری چه عمقی داره.

 

معنی کلمه انتظار وقتی هنوز ندیدیش حتی واسه یه لحظه حتی واسه یه بار

ولی قشنگه مکث انتظار واسه دیدن رنگین کمون وقتی اسمون دلشو خالی می کنه آنقدر میباره و میباره که پاک پاک میشه و تو هم تا اخر زیر بارون می مونی و همراه اسمون گریه می کنی تا کسی متوجه چشمای خیست نشه

وقتی رنگین کمونو می بینی تازه می فهمی آسمون جوابتو داده این قشنگه.

 چه احساس خوبی داری وقتی : کسی رو دوست داری دوست داشتنی از یه جنس دیگه نه مثل بقیه آدما مثل هیچکس.

دوست داشتنی که از جنس خود آسمونه عطر خدارو میده باید خیلی اوج بگیری تا به این حس برسی اون وقته که میتونی بگی عاشقی تازه اجازه داری بگی کسی رو دوست داری

 وقتی رسیدی به این دوست داشتن می فهمی این عشق ابدی و جاودانه ست یه عشق فقط از جنس مهر که هیچوقت به تنفر تبدیل نمیشه چون مقدسه مثل آیه های قرآن.

 چه حس قشنگیه وقتی می شی محرم دل یکی که بهت اعتماد داره بهش اعتماد داری از دلتنگیاش برات میگه از دلتنگیات براش می گی آروم میشه آروم میشی

سبک سبک مثل پر یه قاصدک .اینا خاصیت همون عشقه عشق پاک عشق مقدس خدایی .



anke ashegh aloneboy.com . mishavad داستان کوتاه آنکه عاشق می شود خدایی دارد


بر صندلی چوبی نشسته بود و ژاکتی پشمی به تن داشت و چای می نوشید؛ بی خیال.

فنجان چای اما از خاطره پر بود و انگار حکایت می کرد از مزرعه چای و دختر چایکار
و حکایت می کرد از لبخندش، که چه نمکین بود و چشم هایش که چه برقی می زد
و دست هایش که چه خسته بود و دامنش که چه قدر گل داشت. چای خوش طعم بود.
پس حتما آن دختر چایکار عاشق بوده و آن که عاشق است، دلشوره دارد و آن که دلشوره دارد دعا می کند
و آن که دعا می کند حتما خدایی دارد پس دختر چایکار خدایی داشت.
ژاکت پشمی گرم بود و او از گرمای ژاکت تا گرمای آغل رفت
و تا گوسفندان و آن روستای دور و آن چوپان که هر گرگ و میش و هر خروس خوان راهی می شد.
و تنها بود و چشم می دوخت به دور دست ها و نی می زد و سوز دل داشت.
و آن که سوز دل دارد و نی می زند و چشم می دوزد و تنهاست، حتما عاشق است
و آن که عاشق است، دعا می کند
و آن که دعا می کند حتما خدایی دارد پس چوپان خدایی داشت.
دست بر دسته صندلی اش گذاشت. دست بر حافظه چوب و چوب، نجار را به یاد آورد
و نجار، درخت را و درخت دهقان را و دهقان همان بود که سال های سال نهال کوچک را آب داد
و کود داد و هرس کرد و پیوند زد و دل به هر جوانه بست و دل به هر برگ کوچک.
و آن که می کارد و دل می بندد و پیوند می زند، امیدوار است
و آن که امید دارد، حتما عاشق است و آن که عاشق است، دعا می کند
و آن که دعا می کند حتما خدایی دارد پس دهقان خدایی داشت.
و او که برصندلی چوبی نشسته بود و ژاکتی به تن داشت و چای می نوشید،
با خود گفت : حال که دختر چایکار و چوپان جوان و دهقان پیر خدایی دارند،
پس برای من هم خدایی است.
و چه لحظه ای بود آن لحظه که دانست از صندلی چوبی و ژاکت پشمی و فنجان چای هم به خدا راهی است.

دلم می خواست عشقم را نمی کشتند

صدای آرزویم را –که چون خورشید تابان بود- می دیدند

چنین از شاخسار هستیم آسان نمی چیدند

گل عشقی چنان شاداب را پرپر نمی کردند

به باد نامرادی ها نمی دادند!

به صد یاری نمی خواندند!

به صد خواری نمی راندند!

چنین تنها به صحراهای بی پایان اندوهم نمی بردند ...

"فریدون مشیری"

سیمین بهبهانی:
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﺭﺍ ﻣﻨﻮﻁ ﺑﻪ ﺑﻮﺩﻥ ﻭ ﻧﺒﻮﺩﻥ ﺁﺩﻣﻬﺎ
ﻧﮑﻦ .. ﺭﻭﯼ ﭘﺎﻫﺎﯼ
ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﯾﺴﺖ ﺗﺎ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﯿﻬﻮﺩﻩ ﻧﯿﺎﺑﯽ ﻭ
ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺭﺍ
ﺑﻬﺘﺮین ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﺧﻄﺎﺏ ﻧﮑﻦ ...
ﯾﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﺪ،
ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﮐﻪ ﺧﻄﺎﺏ ﺷﻮﻧﺪ ﺧﯿﺎﻻﺗﯽ
ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ .. ﻫﻮﺍ ﺑﺮﺷﺎﻥ
ﻣﯿﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺟﻬﺖ ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﻣﯿﺒﺮﻧﺪ ...
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﺸﺮﻭﻁ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﮐﻨﯽ ﺟﺎﯾﯽ
ﺑﺮﺍﯼ
ﮐﺸﻒ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﻗﯽ ﻧﻤﯽ ﮔﺬﺍﺭﯼ .. ﺁﺩﻣﻬﺎ ﮐﻪ
ﻣﻬﻢ ﺗﻠﻘﯽ ﺷﻮﻧﺪ
ﺗﻐﯿﯿﺮﺕ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ . ﺁن ﻮﻗﺖ ﺗﻮ ﻣﯿﻤﺎﻧﯽ ﻭ ﯾﮏ ﺩﻭﮔﺎنگی ﺷﺨﺼﯿﺖ.
ﯾﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﺪ
ﮐﺴﯽ ﺑﻬﺘﺮین ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺵ
ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ..
ﻣﺒﺎﺩﺍ
ﻋﺮﻭﺳﮏ ﺧﯿﻤﻪ ﺷﺐ ﺑﺎﺯﯼ ﺁﻟﺖ ﺩﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺷﻮﯼﻣﮕﺬﺍﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺗﺄﯾﯿﺪ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺍﺯ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ
ﺑﺎﺷﺪ ..
ﺑﺎ ﺩﻫﻦ ﮐﺠﯽ ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺩﺭﻭﻧﯽ ﺍﺕ،،ﺣﻔﻆ ﻇﺎﻫﺮ
ﮐﻦ ..
ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﺑﯽ ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﺁﻏﻮﺷﻬﺎﯼ ﭘﯿﺶ ﭘﺎ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ
ﭘﻨﺎﻩ ﻧﺒﺮ
ﻫﺮ ﺗﺎﺯﻩ ﻭﺍﺭﺩ ، ﺭﻧﺠﯽ ﺗﺎﺯﻩ ﺍﺳﺖ .
ﯾﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﺪ ﺗﺎﺯﻩ ﻭﺍﺭﺩﻫﺎ ﻫﻢ ﺍﺯ
ﺗﺮﺱ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺁﻏﻮﺵ ﺗﻮ ﭘﻨﺎﻩ
ﻣﯽ ﺁﻭﺭﻧﺪ ...
ﺩﺳﺖ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺩﺭﺍﺯ ﻧﮑﻦ
ﺗﺎ ﻣﻨﺖ ﻫﯿﭻ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﯼ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯽ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺑﯽ
ﮐﺴﯽ ﺍﺕ ﻧﺒﺎﺷﺪ
ﺟﻬﺎﻥ ﺍﺯ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺍﻓﺘﺎﺩ
ﻣﺎﺩﺍﻣﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﭼﺸﻤﻬﺎﯼ ﺧﻮﺩﺕ ﻧﯿﻔﺘﺎﺩﻩ
ﺑﺎﺷﯽ ...

ﻣﺎ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ ﮐﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺷﺎﺩﮐﺎﻣﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽﮐﻨﺪ؛
ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺣﻔﻆ ﺭﻭﺍﺑﻂ ﮐﺎﺭ ﺳﺨﺘﯽ ﺍﺳﺖ ...
ﻣﺎ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻥ ﮐﻨﯿﻢ؛
ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﻫﯿﭻﮐﺲ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﻓﮑﺮ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻧﺪ ...
ﻣﺎ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ ﻫﻤﻪﯼ ﻧﯿﺎﺯ ﻣﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﻃﺮﯾﻖ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺑﺮﻃﺮﻑ ﺷﻮﺩ؛
ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺴﺘﯿﻢ ﻣﻬﻢﺗﺮﯾﻦ ﻧﯿﺎﺯ ﻣﺎ ﭼﻪ ﺑﻮﺩ؛ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻥ ﺧﻮﺩ ...
ﻣﺎ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ ﺑﺎ ﯾﮑﯽ ﺷﺪﻥ ﺑﺎ ﻫﻤﺴﺮﻣﺎﻥ ﮐﺎﻣﻞ ﻣﯽﺷﻮﯾﻢ؛
ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺑﻪ ﺩﻭ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﮐﺎﻣﻞ ﻧﯿﺎﺯ داشتیم...
ما فکر می کردیم مرد باید قوی باشد و از زن مراقبت کند؛
نمی دانستیم قرار است که ما از یک دیگر مراقبت کنیم....
ما فکر می کردیم اگر به دنبال اهداف شخصی و رشد خود باشیم بی وفایی است؛ نمی دانستیم بیش از حد به حریم یک دیکر وارد شدن چقدر می تواند خفقان آور باشد...
ما فکر می کردیم وقتی طرف مقابل رشد کند، تهدیدی برای دیگری است؛ نمی دانستیم هر کدام آن قدر خوب هستیم، که احساس تهدید شدن نکنیم...
فکر می کردیم هر کس در خواست کمک کند ضعیف است؛ نمی دانستیم همه به کمک نیاز دارند..
فکر می کردیم پول ما را ایمن می کند؛ نمی دانستیم که امنیت؛ یعنی بدانید که می توانید زندگی تان را بسازید، و در کنارش مادیات هم قرار دارد..
فکر می کردیم دیگری به ما عشق نمی ورزد؛ نمی دانستیم که ما عشق او را احساس نمی کنیم و نمی پذیریم...
او گمان می کرد من خوشحالم نمی دانست چقدر ترسیدم...
من گمان می کردم او خوشحال است؛ نمی دانستم چقدر ترسیده است...

ما نمی دانستیم...
ما فقط نمی دانستیم...
خیلی چیزها بود که نمی دانستیم...

بر گرفته از کتاب "ﺑﺎﺧﺘﻦ ﯾﮏ ﻋﺸﻖ، ﯾﺎﻓﺘﻦ ﯾﮏ ﺯﻧﺪﮔﯽ"
ﻧﻮﯾﺴﻨﺪﻩ : ﺳﻮﺯﺍﻥ ﺟﻔﺮﺯ
ﻣﺘﺮﺟﻢ : ﻋﺰﺕﺍﻟﻤﻠﻮﮎ ﺷﻬﯿﺪﯼ

رمضــــــــــــان....
رمضان لبخند خداست به زمینیان...
لبخندی که در آن همه چیز نهاده شده ست برای خدایی شدن...
لبخندی که حتی تنفس در آن را عبادت می نویسند..
ممنونم...
ممنونم خدای خوب و مهربانم...

ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﻧﺒﺎﺷﺪ،

ﻫﻤﻪ ﺵ ﯾﮏ ﺩﻏﺪﻏﻪ ﺩﺍﺭﯼ،
ﻏﺼﻪ ﯼ ﻧﺒﻮﺩﻥ ﮐﺴﯽ ﺩﺭ ﺣﯿﺎﻁ ﺧﻠﻮﺕ ﺯﻧﺪﮔﯽ ...
ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ، ﻫﺰﺍﺭ ﺩﻏﺪﻏﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺵ، ﻣﯽ ﺁﯾﺪ
ﺳﺮﺍﻍ ﺕ،
ﻫﻤﻪ ﺵ ﺩﻟﻬﺮﻩ ﺩﺍﺭﯼ ...
ﻣﯽ ﺗﺮﺳﯽ ...
ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺵ ...
ﺩﻟﻬﺮﻩ ﯼ ﻧﺒﻮﺩﻥ ﺵ ...
ﺭﻓﺘﻦ ﻭ ﺑﺮﻧﮕﺸﺘﻦ ﺵ ..
ﺁﺩﻣﯿﺰﺍﺩ ﺍﻣﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﻭﻣﯽ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ...
ﮐﻪ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ ..
ﻫﺮﺟﻮﺭ ﺑﻮﺩﻧﺶ ﺭﺍ ﺗﺮﺟﯿﺢ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﺑﻪ ﺍﺻﻼ ﻧﺒﻮﺩﻧﺶ ...
ﮐﺠﺎ ﺧﻮﺍﻧﺪﻡ ﯾﺎﺩﻡ ﻧﯿﺴﺖ ،ﮐﻪ "ﻋﺸﻖ ﻣﯿﻞ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ
ﻭﯾﺮﺍﻧﮕﺮﯼ ﺩﺍﺭﺩ