aramesh

aramesh

ارامش
aramesh

aramesh

ارامش

عاشق که باشی ، آرامی ، سکوت می کنی ، جز او کسی را نمی بینی ، نمی شنوی ، اصلا نمی خواهی که ببینی ، بی دریغ می بخشی ، اعتماد می کنی ، دلت می شود پایتخت امپراطوری ِ او ، به لرزش ِ دل و دستت مینازی ، قلبت همیشه تندتر از تند می زند ، غمت شیرین است و غصّه ات دلنشین امّا حالت خوب است ، با خوابش زنده ای ، با رویایش زندگی می کنی ، با خیالش نفس می کشی و به هوای اوست که هستی ، به هوای او مقابل جهانی می ایستی و وقت نمی گذاری برای توضیحش چون کسی اگر بخواهد هم نمی تواند بفهمد ، نه عشق تو و نه بزرگی اورا ، دیوانه بازی می کنی ، گریه می کنی بی صدا ، با خودت حرف می زنی ، درد می کشی ، نقاشی می کشی نه نقشه ، هرچه مال ِ توست متعلق به اوست حتی خودت ، تلافی و انتقام و از او رنجیدن برایت بی معناست ، نبودنش در قاموس ِ زندگیت جایی ندارد ، این فرمول ِ یک عاشق واقعیست .............. هیس ........... عاشق ها اعتراض نمی کنند حتی در خلوت و توی دل ِ خودشان

این حال منه. این پست ازوبلاگ خودته

وبرای توست

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.


گاهی همه ی آنچه یک نفر میخواهد

تنها دستی ست برای گرفتن دستش

و قلبی برای فهمیدنش