aramesh

aramesh

ارامش
aramesh

aramesh

ارامش

دوست داشتن یعنی

چه احساس قشنگی داری وقتی فرسنگها فاصله ست بین تو و اون ولی از نفس بهت نزدیکتره از نفس بهش نزدیکتری چه عمقی داره.

 

معنی کلمه انتظار وقتی هنوز ندیدیش حتی واسه یه لحظه حتی واسه یه بار

ولی قشنگه مکث انتظار واسه دیدن رنگین کمون وقتی اسمون دلشو خالی می کنه آنقدر میباره و میباره که پاک پاک میشه و تو هم تا اخر زیر بارون می مونی و همراه اسمون گریه می کنی تا کسی متوجه چشمای خیست نشه

وقتی رنگین کمونو می بینی تازه می فهمی آسمون جوابتو داده این قشنگه.

 چه احساس خوبی داری وقتی : کسی رو دوست داری دوست داشتنی از یه جنس دیگه نه مثل بقیه آدما مثل هیچکس.

دوست داشتنی که از جنس خود آسمونه عطر خدارو میده باید خیلی اوج بگیری تا به این حس برسی اون وقته که میتونی بگی عاشقی تازه اجازه داری بگی کسی رو دوست داری

 وقتی رسیدی به این دوست داشتن می فهمی این عشق ابدی و جاودانه ست یه عشق فقط از جنس مهر که هیچوقت به تنفر تبدیل نمیشه چون مقدسه مثل آیه های قرآن.

 چه حس قشنگیه وقتی می شی محرم دل یکی که بهت اعتماد داره بهش اعتماد داری از دلتنگیاش برات میگه از دلتنگیات براش می گی آروم میشه آروم میشی

سبک سبک مثل پر یه قاصدک .اینا خاصیت همون عشقه عشق پاک عشق مقدس خدایی .



anke ashegh aloneboy.com . mishavad داستان کوتاه آنکه عاشق می شود خدایی دارد


بر صندلی چوبی نشسته بود و ژاکتی پشمی به تن داشت و چای می نوشید؛ بی خیال.

فنجان چای اما از خاطره پر بود و انگار حکایت می کرد از مزرعه چای و دختر چایکار
و حکایت می کرد از لبخندش، که چه نمکین بود و چشم هایش که چه برقی می زد
و دست هایش که چه خسته بود و دامنش که چه قدر گل داشت. چای خوش طعم بود.
پس حتما آن دختر چایکار عاشق بوده و آن که عاشق است، دلشوره دارد و آن که دلشوره دارد دعا می کند
و آن که دعا می کند حتما خدایی دارد پس دختر چایکار خدایی داشت.
ژاکت پشمی گرم بود و او از گرمای ژاکت تا گرمای آغل رفت
و تا گوسفندان و آن روستای دور و آن چوپان که هر گرگ و میش و هر خروس خوان راهی می شد.
و تنها بود و چشم می دوخت به دور دست ها و نی می زد و سوز دل داشت.
و آن که سوز دل دارد و نی می زند و چشم می دوزد و تنهاست، حتما عاشق است
و آن که عاشق است، دعا می کند
و آن که دعا می کند حتما خدایی دارد پس چوپان خدایی داشت.
دست بر دسته صندلی اش گذاشت. دست بر حافظه چوب و چوب، نجار را به یاد آورد
و نجار، درخت را و درخت دهقان را و دهقان همان بود که سال های سال نهال کوچک را آب داد
و کود داد و هرس کرد و پیوند زد و دل به هر جوانه بست و دل به هر برگ کوچک.
و آن که می کارد و دل می بندد و پیوند می زند، امیدوار است
و آن که امید دارد، حتما عاشق است و آن که عاشق است، دعا می کند
و آن که دعا می کند حتما خدایی دارد پس دهقان خدایی داشت.
و او که برصندلی چوبی نشسته بود و ژاکتی به تن داشت و چای می نوشید،
با خود گفت : حال که دختر چایکار و چوپان جوان و دهقان پیر خدایی دارند،
پس برای من هم خدایی است.
و چه لحظه ای بود آن لحظه که دانست از صندلی چوبی و ژاکت پشمی و فنجان چای هم به خدا راهی است.

دلم می خواست عشقم را نمی کشتند

صدای آرزویم را –که چون خورشید تابان بود- می دیدند

چنین از شاخسار هستیم آسان نمی چیدند

گل عشقی چنان شاداب را پرپر نمی کردند

به باد نامرادی ها نمی دادند!

به صد یاری نمی خواندند!

به صد خواری نمی راندند!

چنین تنها به صحراهای بی پایان اندوهم نمی بردند ...

"فریدون مشیری"

سیمین بهبهانی:
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﺭﺍ ﻣﻨﻮﻁ ﺑﻪ ﺑﻮﺩﻥ ﻭ ﻧﺒﻮﺩﻥ ﺁﺩﻣﻬﺎ
ﻧﮑﻦ .. ﺭﻭﯼ ﭘﺎﻫﺎﯼ
ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﯾﺴﺖ ﺗﺎ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﯿﻬﻮﺩﻩ ﻧﯿﺎﺑﯽ ﻭ
ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺭﺍ
ﺑﻬﺘﺮین ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﺧﻄﺎﺏ ﻧﮑﻦ ...
ﯾﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﺪ،
ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﮐﻪ ﺧﻄﺎﺏ ﺷﻮﻧﺪ ﺧﯿﺎﻻﺗﯽ
ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ .. ﻫﻮﺍ ﺑﺮﺷﺎﻥ
ﻣﯿﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺟﻬﺖ ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﻣﯿﺒﺮﻧﺪ ...
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﺸﺮﻭﻁ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﮐﻨﯽ ﺟﺎﯾﯽ
ﺑﺮﺍﯼ
ﮐﺸﻒ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﻗﯽ ﻧﻤﯽ ﮔﺬﺍﺭﯼ .. ﺁﺩﻣﻬﺎ ﮐﻪ
ﻣﻬﻢ ﺗﻠﻘﯽ ﺷﻮﻧﺪ
ﺗﻐﯿﯿﺮﺕ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ . ﺁن ﻮﻗﺖ ﺗﻮ ﻣﯿﻤﺎﻧﯽ ﻭ ﯾﮏ ﺩﻭﮔﺎنگی ﺷﺨﺼﯿﺖ.
ﯾﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﺪ
ﮐﺴﯽ ﺑﻬﺘﺮین ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺵ
ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ..
ﻣﺒﺎﺩﺍ
ﻋﺮﻭﺳﮏ ﺧﯿﻤﻪ ﺷﺐ ﺑﺎﺯﯼ ﺁﻟﺖ ﺩﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺷﻮﯼﻣﮕﺬﺍﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺗﺄﯾﯿﺪ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺍﺯ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ
ﺑﺎﺷﺪ ..
ﺑﺎ ﺩﻫﻦ ﮐﺠﯽ ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺩﺭﻭﻧﯽ ﺍﺕ،،ﺣﻔﻆ ﻇﺎﻫﺮ
ﮐﻦ ..
ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﺑﯽ ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﺁﻏﻮﺷﻬﺎﯼ ﭘﯿﺶ ﭘﺎ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ
ﭘﻨﺎﻩ ﻧﺒﺮ
ﻫﺮ ﺗﺎﺯﻩ ﻭﺍﺭﺩ ، ﺭﻧﺠﯽ ﺗﺎﺯﻩ ﺍﺳﺖ .
ﯾﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﺪ ﺗﺎﺯﻩ ﻭﺍﺭﺩﻫﺎ ﻫﻢ ﺍﺯ
ﺗﺮﺱ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺁﻏﻮﺵ ﺗﻮ ﭘﻨﺎﻩ
ﻣﯽ ﺁﻭﺭﻧﺪ ...
ﺩﺳﺖ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺩﺭﺍﺯ ﻧﮑﻦ
ﺗﺎ ﻣﻨﺖ ﻫﯿﭻ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﯼ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯽ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺑﯽ
ﮐﺴﯽ ﺍﺕ ﻧﺒﺎﺷﺪ
ﺟﻬﺎﻥ ﺍﺯ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺍﻓﺘﺎﺩ
ﻣﺎﺩﺍﻣﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﭼﺸﻤﻬﺎﯼ ﺧﻮﺩﺕ ﻧﯿﻔﺘﺎﺩﻩ
ﺑﺎﺷﯽ ...

ﻣﺎ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ ﮐﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺷﺎﺩﮐﺎﻣﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽﮐﻨﺪ؛
ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺣﻔﻆ ﺭﻭﺍﺑﻂ ﮐﺎﺭ ﺳﺨﺘﯽ ﺍﺳﺖ ...
ﻣﺎ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻥ ﮐﻨﯿﻢ؛
ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﻫﯿﭻﮐﺲ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﻓﮑﺮ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻧﺪ ...
ﻣﺎ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ ﻫﻤﻪﯼ ﻧﯿﺎﺯ ﻣﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﻃﺮﯾﻖ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺑﺮﻃﺮﻑ ﺷﻮﺩ؛
ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺴﺘﯿﻢ ﻣﻬﻢﺗﺮﯾﻦ ﻧﯿﺎﺯ ﻣﺎ ﭼﻪ ﺑﻮﺩ؛ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻥ ﺧﻮﺩ ...
ﻣﺎ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ ﺑﺎ ﯾﮑﯽ ﺷﺪﻥ ﺑﺎ ﻫﻤﺴﺮﻣﺎﻥ ﮐﺎﻣﻞ ﻣﯽﺷﻮﯾﻢ؛
ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺑﻪ ﺩﻭ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﮐﺎﻣﻞ ﻧﯿﺎﺯ داشتیم...
ما فکر می کردیم مرد باید قوی باشد و از زن مراقبت کند؛
نمی دانستیم قرار است که ما از یک دیگر مراقبت کنیم....
ما فکر می کردیم اگر به دنبال اهداف شخصی و رشد خود باشیم بی وفایی است؛ نمی دانستیم بیش از حد به حریم یک دیکر وارد شدن چقدر می تواند خفقان آور باشد...
ما فکر می کردیم وقتی طرف مقابل رشد کند، تهدیدی برای دیگری است؛ نمی دانستیم هر کدام آن قدر خوب هستیم، که احساس تهدید شدن نکنیم...
فکر می کردیم هر کس در خواست کمک کند ضعیف است؛ نمی دانستیم همه به کمک نیاز دارند..
فکر می کردیم پول ما را ایمن می کند؛ نمی دانستیم که امنیت؛ یعنی بدانید که می توانید زندگی تان را بسازید، و در کنارش مادیات هم قرار دارد..
فکر می کردیم دیگری به ما عشق نمی ورزد؛ نمی دانستیم که ما عشق او را احساس نمی کنیم و نمی پذیریم...
او گمان می کرد من خوشحالم نمی دانست چقدر ترسیدم...
من گمان می کردم او خوشحال است؛ نمی دانستم چقدر ترسیده است...

ما نمی دانستیم...
ما فقط نمی دانستیم...
خیلی چیزها بود که نمی دانستیم...

بر گرفته از کتاب "ﺑﺎﺧﺘﻦ ﯾﮏ ﻋﺸﻖ، ﯾﺎﻓﺘﻦ ﯾﮏ ﺯﻧﺪﮔﯽ"
ﻧﻮﯾﺴﻨﺪﻩ : ﺳﻮﺯﺍﻥ ﺟﻔﺮﺯ
ﻣﺘﺮﺟﻢ : ﻋﺰﺕﺍﻟﻤﻠﻮﮎ ﺷﻬﯿﺪﯼ

رمضــــــــــــان....
رمضان لبخند خداست به زمینیان...
لبخندی که در آن همه چیز نهاده شده ست برای خدایی شدن...
لبخندی که حتی تنفس در آن را عبادت می نویسند..
ممنونم...
ممنونم خدای خوب و مهربانم...

ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﻧﺒﺎﺷﺪ،

ﻫﻤﻪ ﺵ ﯾﮏ ﺩﻏﺪﻏﻪ ﺩﺍﺭﯼ،
ﻏﺼﻪ ﯼ ﻧﺒﻮﺩﻥ ﮐﺴﯽ ﺩﺭ ﺣﯿﺎﻁ ﺧﻠﻮﺕ ﺯﻧﺪﮔﯽ ...
ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ، ﻫﺰﺍﺭ ﺩﻏﺪﻏﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺵ، ﻣﯽ ﺁﯾﺪ
ﺳﺮﺍﻍ ﺕ،
ﻫﻤﻪ ﺵ ﺩﻟﻬﺮﻩ ﺩﺍﺭﯼ ...
ﻣﯽ ﺗﺮﺳﯽ ...
ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺵ ...
ﺩﻟﻬﺮﻩ ﯼ ﻧﺒﻮﺩﻥ ﺵ ...
ﺭﻓﺘﻦ ﻭ ﺑﺮﻧﮕﺸﺘﻦ ﺵ ..
ﺁﺩﻣﯿﺰﺍﺩ ﺍﻣﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﻭﻣﯽ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ...
ﮐﻪ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ ..
ﻫﺮﺟﻮﺭ ﺑﻮﺩﻧﺶ ﺭﺍ ﺗﺮﺟﯿﺢ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﺑﻪ ﺍﺻﻼ ﻧﺒﻮﺩﻧﺶ ...
ﮐﺠﺎ ﺧﻮﺍﻧﺪﻡ ﯾﺎﺩﻡ ﻧﯿﺴﺖ ،ﮐﻪ "ﻋﺸﻖ ﻣﯿﻞ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ
ﻭﯾﺮﺍﻧﮕﺮﯼ ﺩﺍﺭﺩ

تولدت مبارک

نتیجه تصویری برای تولد



   تولدت مبارک   



نتیجه تصویری برای تولد

خدایا

خدایا همیشه هوای کسی رو که دوسش دارم داشته باش

همیشه

همیشه

خدایا خودت میدونی چقدر دوسش دارم

چقدر مهمه برام

خدایا تو مهربان ترینی

پس هواشو داشته باش

تولدت مبارک


تولدت مبارک





ﺭﻭﺯ ﺗﻮﻟﺪﺕ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺁﺳﻤﺎﻧﯽ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﻫﺎﯼ ﭼﺸﻤﮏ ﺯﻥ ﺑﺎ ﺩﺷﺘﯽ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷﻘﺎﯾﻖﻫﺎ ﻭ ﺑﺎ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺗﺒﺮیک ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ..



میلادت مبارک بانوی آریایی..





کـُـــل ِ دُنیا را هَم کـِﮧ داشتِـﮧ باشــے .. باز هَم دِلَت میخواهَد… بَعضــے وَقتها ..

فَقَط بَعضــے وَقتها
بَراے یـِک لَحظِـﮧ هَم کِـﮧ شُده هَمِـﮧے ِ دُنیاے یــِک نَفَر باشــے





در هیاهوی زندگی دریافتم چه دویدن هایی که فقط پاهایم را از من گرفت
در حالیکه گویی ایستاده بودم
چه غصه هایی که فقط به غم دلم حاصل شد،
در حالیکه قصه کودکانه اى بیش نبود
دریافتم کسی هست که اگر بخواهد میشود و اگر نخواهد نمی شود

به همین سادگی





میلادت مبارک بانوی آریایی..

امیدوارم صد و بیست ساله بشی


همیشه لبخند بر لبانت

عشق در قلبت
لطف در نگاهت
محبت در چهره ات
بخشش در رفتارت
و حق در زبانت جاری باشد






میلادت مبارک بانوی آریایی..



الهی جاده زندگیتــ هموار

آسمان چشمانتـ صافــ و دریای دلتـ همیشه آرام و زلال باشد

و هیچ وقت از دنیا خسته نباشی . . .

تولدتــ مبارکــ





:f av7:




میلادت مبارک بانوی آریایی..



زِندگی یَعنی شادی ، یَعنی خنده...

یَعنی داشتن بــَــــــــــنده ㄟ(ツ)ㄏ


میلادت مبارک بانوی آریایی..