aramesh

aramesh

ارامش
aramesh

aramesh

ارامش

زبانم را نمی فهمی ، غریبه دوستت دارم

الهی شور عشقم را ، زچشمان تو بردارم

الهی قلب سنگ تو ، همیشه کعبه ام باشد

طوافت میکنم هر شب ، هوس ها در سرم دارم

حرم آغوش تو امشب ، دخیل عشق سهم من

بخواهی یا نخواهی تو ، شدی آقای اشعارم

و در تاریخ دین من ، تویی آن حضرت عاشق

که در شب های قدر من ، شدی مولای اسرارم

به قلب من نفس دادی ، مسیحی می شوم ، باشد

تو عیسی می شوی ، من هم تنی زخمی و بیمارم

شب چشمان تو یلداست ، تو محشر می کنی آخر

و تا صبح قیامت هم ، بخواهی باز بیدارم

خیانت در امانت را ، اگرچه تجربه کردم

دوباره بر سرم زد که ، دلم را به تو بسپارم

من از شرم حضور تو ، خجالت می کشم انگار

 روی خاک پاهایت ، که قطره قطره  می بارم

نمی دانم دلیلش را  ، که پابند توام ... اما

زبانم بند می آید ، بگویم دوستت دارم

غزل نذر نگاه تو ، گره از مشت من وا کن

که تا در دست تو امشب ، دوباره دست بگذارم

جسارت کرده ام ، بگذر ، که من تا آخر عمرم

تمام شعرهایم را به عشق تو بدهکارم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد